خون شد دل و ز اشک اثر می کشد هنوز


ساز آب گشت و نغمهٔ تر می کشد هنوز

حیرت به نقش صفحهٔ امکان قلم کشید


مژگان خمار زیر و زبر می کشد هنوز

خلقی در این جنونکدهٔ وهم ، چون هلال


از سرگذشته تیغ و، سپر می کشد هنوز

جوش غبار کم نشد از خاک رفتگان


منزل رسیده رنج سفر می کشد هنوز

ما را به وهم نشئهٔ تجرید داغ کرد


عریانیی که جامه ز بر می کشد هنوز

نامحرمی به وصل هم از ما نمی رود


حیرت قدح ز حلقهٔ در می کشد هنوز

فرش است دستگاه حلاوت به کنج فقر


نی گشته بوریا و شکر می کشد هنوز

نشکسته گرد رنگ ز پرواز دم مزن


عنقا ز آشیان توپر می کشد هنوز

ای شمع نقش پردهٔ تحقیق دیگر است


تصویرت انتظار سحر می کشد هنوز

تخفیف حرص خواجه نشد پیکر دوتا


این گاو مرده بار دو خر می کشد هنوز

بیدل چه گنجهاکه نشد طعمهٔ زمین


قارون به خاک رفته و زر می کشد هنوز